جدول جو
جدول جو

معنی موی بموی - جستجوی لغت در جدول جو

موی بموی
بخش به بخش، سرتاسر
تصویری از موی بموی
تصویر موی بموی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پریشان، پراکنده، چنانکه تارهای مو، آشفته:
گرچه صنما همدم عیساست دمت
روح القدسی چگونه خوانم صنمت
چون موی شدم ز بس که بردم ستمت
مویی مویی که موی مویم ز غمت،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 708)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روباروی. روبرو. مقابل. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
موبه مو. جزٔبه جزء. بخش به بخش. سرتاسر. همه را با جزئیات. (از یادداشت مؤلف) :
گرچه به مویی آسمان داشته اند بر سرم
موی به موی دیده ام تعبیه های آسمان.
خاقانی.
مهر آن دختران زیباروی
در دلش جای کرد موی به موی.
نظامی.
گفت پیر ای جوان زیباروی
گویمت آنچه رفت موی به موی.
نظامی.
عاجزی و هم خجل روی بین
موی به موی این ره چون موی بین.
نظامی.
، از فرق سر تانوک پا. در جزٔبه جزء اندام:
چشمۀ مهتاب تو سردی گرفت
لالۀ سیراب تو زردی گرفت
موی به مویت ز حبش تا طراز
تازی و ترک آمده در ترکتاز.
نظامی (مخزن الاسرار ص 94)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عمل و صفت و شغل موی بند. بستن موی سر و گیسو با بند و نوار
لغت نامه دهخدا
(مَ/ مِ)
دارای بوی باده. که بوی می دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از روی بروی
تصویر روی بروی
روبرو، مقابل، روباروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موج بموج
تصویر موج بموج
موج در پی موج، فوج فوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مو بمو
تصویر مو بمو
در کمال دقت دقیقا: (دستورهای شما را مو بمو عمل کرد)
فرهنگ لغت هوشیار